
اقبال لاهوری
بخش ۱۷ - بر مزار شهنشاه بابر خلد آشیانی
۱
بیا که ساز فرنگ از نوا بر افتاد است
درون پردهٔ او نغمه نیست فریاد است
۲
زمانه کهنه بتان را هزار بار آراست
من از حرم نگذشتم که پخته بنیاد است
۳
درفش ملت عثمانیان دوباره بلند
چه گویمت که به تیموریان چه افتاد است
۴
خوشا نصیب که خاک تو آرمید اینجا
که این زمین ز طلسم فرنگ آزاد است
۵
هزار مرتبه کابل نکوتر از دهلی است
که آن عجوزه عروس هزار داماد است
۶
درون دیده نگه دارم اشک خونین را
که من فقیرم و این دولت خدا داد است
۷
اگرچه پیر حرم ورد لااله دارد
کجا نگاه که برنده تر ز پولاد است
نظرات
احمدعلی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
احمد
عزیز احمد حنیف