
اقبال لاهوری
بخش ۱۷۵ - محاورهٔ علم و عشق
علم:
۲
نگاهم راز دار هفت و چار است
گرفتار کمندم روزگار است
۳
جهان بینم به این سو باز کردند
مرا با آنسوی گردون چه کار است
۴
چکد صد نغمه از سازی که دارم
به بازار افکنم رازی که دارم
عشق:
۶
ز افسون تو دریا شعله زار است
هوا آتش گذار و زهردار است
۷
چو با من یار بودی نور بودی
بریدی از من و نور تو نار است
۸
بخلوت خانهٔ لاهوت زادی
ولیکن در نخ شیطان فتادی
۹
بیا این خاکدان را گلستان ساز
جهان پیر را دیگر جوان ساز
۱۰
بیا یک ذره از درد دلم گیر
ته گردون بهشت جاودان ساز
۱۱
ز روز آفرینش همدم استیم
همان یک نغمه را زیر و بم استیم
نظرات