اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۱۹۹ - زندگی و عمل در جواب هاینه موسوم به «سؤالات»

۱

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم

۲

موج ز خود رفته‌ای تیز خرامید و گفت

هستم اگر می‌روم گر نروم نیستم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
م خ ش
۱۳۸۹/۱۲/۰۷ - ۱۷:۱۰:۲۷
این اظهارات حدسی وغیرمستند میباشد.درمورد بیت دوم:موج فروخفته یازخودرفته تیز خروشید و گفت.زیرا خرامیدن به معنی جستن وجهیدن نیست بلکه به معنی لمیدن یا لم دادن است بویژه توجه به مصراع چهارم که حرکت و جنبش زیادرا میطلبد بیشتر صدق میکند.( هستم اگرمیروم نیستم ارایستم)!!
user_image
آرش
۱۳۹۳/۰۴/۱۳ - ۱۷:۴۹:۵۵
موج سبکبال منبی خبر از حال منپای تو در بند نیستبر سر دوشت چو منکوه دماوند نیست"هستم اگر میروم"خوشتر از این پند نیستبسته به زنجیر را لیک خوشایند نیست...
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۳۰ - ۰۵:۲۴:۱۶
برادر یا خواهر عزیز (م خ ش):عمل موج اینحا الزاما در معنای جستن و جهیدن نیست بلکه میتواند دارای معنای (رفتن) باشد.همانطور هم ک میدانیم در معنای گذشته و قدیمی خود به معنای رفتن بوده.(رفتن از بن رو)
user_image
فلاحی میبدی
۱۳۹۷/۱۱/۲۰ - ۱۲:۰۷:۴۳
حاشیه بر شعر علامه اقبال (ره) :ساحل افتاده ، انسانی است که هیچ پویایی و تحرکی ندارد و تلاشگر نیست و به وضع موجود راضی است و گویا برای خود ، احساس هویت نمی کند و ...2 موج زخود رفته ، انسان تلاشگری است ، که دائم در حرکت و تکاپو است و یک لحظه آرام و قرار ندارد و هستی و بودن خود را ( موجودیت خویش ) را در حرکت می داند ، نه در ایستایی .مرحوم ملاصدرا - عارف و فیلسوف بی بدیل با تعبیر دیگری ، می گوید : بعضی از مردم واقف و ایستاده اند و به دانش ظاهری دل خوشند و از شنیده های دیگران بهره برده ،از آنها تقلید می کنند .عده ای دیگر ، سائر و اهل حرکت و پویایی هستند . به ظواهر بسنده نکرده ، می خواهند به عالم معقولات راه پیدا کنند و ..........
user_image
بی کمان
۱۳۹۹/۱۱/۱۷ - ۱۳:۰۸:۴۹
آرش عزیز شعر شما بسیار زیباست مانند شعر اقبال.گویی گفته ی اقبال برای انسان هایی که پتانسیل اش را دارند مفید است و گفت و گویی است جریان یافته در درون فرد و نکته ی شما به افراد سرزنشگر و مقایسه کننده ی انسان ها گوشزد می کند که انسان منحصر به فرد است و فقط با خود سنجیده می شود.چه زیبایید شمایان ...
user_image
سید محسن
۱۴۰۰/۰۱/۲۸ - ۱۵:۰۹:۱۷
حسرت نبرم به خواب آن مردابکآرام درون دشت شب خفته ستدریایم و نیست باکم ازطوفاندریا همه عمر خوابش آشفته ست.استاد شفیعی کدکنی