اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۲۰۲ - نامهٔ عالمگیر (به یکی از فرزندانش که دعای مرگ پدر میکرد)

۱

ندانی که یزدان دیرینه بود

بسی دید و سنجید و بست و گشود

۲

ز ما سینه چاکان این تیره خاک

شنید است صد نالهٔ درد ناک

۳

بسی همچو شبیر در خون نشست

نه یک ناله از سینهٔ او گسست

۴

نه از گریهٔ پیر کنعان تپید

نه از درد ایوب آهی کشید

۵

مپندار آن کهنه نخچیر گیر

بدام دعای تو گردد اسیر

تصاویر و صوت

نظرات