
اقبال لاهوری
بخش ۲۵۷ - سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست
۱
سر خوش از بادهٔ تو خم شکنی نیست که نیست
مست لعلین تو شیرین سخنی نیست که نیست
۲
در قبای عربی خوشترک آئی به نگاه
راست بر قامت تو پیرهنی نیست که نیست
۳
گرچه لعل تو خموش است ولی چشم ترا
با دل خون شدهٔ ما سخنی نیست که نیست
۴
تا حدیث تو کنم بزم سخن می سازم
ورنه در خلوت من انجمنی نیست که نیست
۵
ای مسلمان دگر اعجاز سلیمان آموز
دیده بر خاتم تو اهرمنی نیست که نیست
نظرات