
اقبال لاهوری
بخش ۲۶۷ - حکیم اینشتین
۱
جلوه ئی میخواست مانند کلیم ناصبور
تا ضمیر مستنیر او گشود اسرار نور
۲
از فراز آسمان تا چشم آدم یک نفس
زود پروازی که پروازش نیاید در شعور
۳
خلوت او در زغال تیره فام اندر مغاک
جلوتش سوزد درختی را چو خس بالای طور
۴
بی تغیّر در طلسم چون و چند و بیش و کم
برتر از پست و بلند و دیر و زود و نزد و دور
۵
در نهادش تار و شید و سوز و ساز و مرگ و زیست
اهرمن از سوزِ او و سازِ او جبریل و حور
۶
من چه گویم از مقام آن حکیم نکته سنج
کرده زردشتی ز نسل موسی و هارون ظهور
نظرات