
اقبال لاهوری
بخش ۱۰۰ - چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن
۱
چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن
همین خاک سیه را جلوه گاهی میتوان کردن
۲
نگاه خویش را از نوک سوزن تیز تر گردان
چو جوهر در دل آئینه راهی میتوان کردن
۳
درین گلشن که بر مرغ چمن راه فغان تنگ است
بانداز گشود غنچه آهی می توان کردن
۴
نه این عالم حجاب او را نه آن عالم نقاب او را
اگر تاب نظر داری نگاهی میتوان کردن
۵
« تو در زیر درختان همچو طفلان آشیان بینی»
به پرواز آکه صید مهر و ماهی میتوان کردن
نظرات