
اقبال لاهوری
بخش ۱۰۸ - از همه کس کناره گیر صحبت آشنا طلب
۱
از همه کس کناره گیر صحبت آشنا طلب
هم ز خدا خودی طلب هم ز خودی خدا طلب
۲
از خلش کرشمه ئی کار نمی شود تمام
عقل و دل و نگاه را جلوه جدا جدا طلب
۳
عشق بسر کشیدن است شیشه کائنات را
جام جهان نما مجو دست جهان گشا طلب
۴
راهروانبرهنه پا راه تمام خار زار
تا به مقام خود رسی راحله از رضا طلب
۵
چون بکمال میرسد فقر دلیل خسروی است
مسند کیقباد را در ته بوریا طلب
۶
پیش نگر که زندگی راه بعالمی
از سر آنچه بود و رفت در گذر انتها طلب
۷
ضربت روزگار اگر ناله چو نی دهد تو را
بادهٔ من ز کف بنه چاره ز مومیا طلب
نظرات
ناآشنا
merce
رضا بنابی