
اقبال لاهوری
بخش ۱۱۰ - من هیچ نمیترسم از حادثهٔ شبها
۱
من هیچ نمیترسم از حادثهٔ شبها
شبها که سحر گردد از گردش کوکبها
۲
نشناخت مقام خویش افتاد به دام خویش
عشقی که نمودی خواست از شورش یاربها
۳
آهی که ز دل خیزد از بهر جگرسوزی است
در سینه شکن او را آلوده مکن لبها
۴
در میکده باقی نیست از ساقی فطرتخواه
آن می که نمیگنجد در شیشهٔ مشربها
۵
آسوده نمیگردد آن دل که گسست از دوست
با قرأت مسجدها با دانش مکتبها
تصاویر و صوت

نظرات