اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۱۲۲ - ترا نادان امید غمگساریها ز افرنگ است

۱

ترا نادان امید غمگساریها ز افرنگ است

دل شاهین نسوزد بهر آن مرغی که در چنگ است

۲

پشیمان شو اگر لعلی ز میراث پدر خواهی

کجا عیش برون آوردن لعلی که در سنگ است

۳

سخن از بود و نابود جهان با من چه میگوئی

من این دانم که من هستم ندانم این چه نیرنگ است

۴

درین میخانه هر مینا ز بیم محتسب لرزد

مگر یک شیشهٔ عاشق که از وی لرزه بر سنگ است

۵

خودی را پرده میگوئی بگو من با تو این گویم

مزن این پرده را چاکی که دامان نگه تنگ است

۶

کهن شاخی که زیر سایه او پر بر آوردیی

چو برگش ریخت از وی آشیان برداشتن ننگ است

۷

غزل آن گو که فطرت ساز خود را پرده گرداند

چه آید زان غزل خوانی که با فطرت هماهنگ است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
بتشکن
۱۳۹۱/۱۲/۱۳ - ۱۵:۲۰:۲۶
جالبه اینجا باید نگاه کسایی که میگفتن قالب غزل تنها عاشقانست و... رو جلب کنم به اقبالی که داره عاشقانه کنایه به شرق و میراثشون میزنه و با تمام وجود معتقده که اشتباه از ماست که چشممون تنگه نه از فرهنگمون توجه دوستان رو جلب میکنم به معنای بیت به بیت که از حوصله ی یک حاشیه بدورهدوستان حواستون باشه اقبال کسی نیست که فرهنگ غرب و نشناسه و ندیده باشه چه بسا درک چهره اصلیه فرهنگ غرب رو بهتراز خوده غربی ها باجان و دل شناخته و الان داره این شعر رو تحویل میدهشعرهای اقبال نیاز به تفسیر ونگاه های نقادانه ی فلسفی تاریخی اجتماعی و ادبی داره و این حاشیه ها فقط یک تلنگر برای خوانندست که بدونه چه حد باید توجه داشته باشه
user_image
معلم نهاوندی
۱۳۹۴/۱۲/۱۶ - ۱۴:۱۵:۰۳
اقبال یک متفکر و فیلسوف اجتماعی و یک مبارز انقلابی هست که با شناخت عالمانه از غرب، اون رو نقد میکنه...این بزرگ مرد مسلمان از شعر به عنوان یک رسانه برای بیداری امت اسلام و مردم مشرق زمین استفاده میکنه...ایشون امید بستن به غرب برای رفع مشکلات رو نادانی محض میدونه هر چند که در شعری دیگه به حق استفاده از دانش غربی رو تایید و دنباله روی از فرهنگ غرب رو مذمت میکنه