
اقبال لاهوری
بخش ۱۳ - دل دیده ئی که دارم همه لذت نظاره
۱
دل دیده ئی که دارم همه لذت نظاره
چه گنه اگر تراشم صنمی ز سنگ خاره
۲
تو به جلوه در نقابی که نگاه بر نتابی
مه من اگر ننالم تو بگو دگر چه چاره
۳
چه شود اگر خرامی به سرای کاروانی
که متاع ناروانش دلکی است پاره پاره
۴
غزلی زدم که شاید به نوا قرارم آید
تب شعله کم نگردد ز گسستن شراره
۵
دل زنده ئی که دادی به حجاب در نسازد
نگهی بده که بیند شرری بسنگ خاره
۶
همه پارهٔ دلم را ز سرور او نصیبی
غم خود چسان نهادی به دل هزار پاره
۷
نکشد سفینه کس به یمی بلند موجی
خطری که عشق بیند بسلامت کناره
۸
به شکوه بی نیازی ز خدایگان گذشتم
صفت مه تمامی که گذشت بر ستاره
نظرات