
اقبال لاهوری
بخش ۳۵ - مرا براه طلب بار در گل است هنوز
۱
مرا براه طلب بار در گل است هنوز
که دل به قافله و رخت و منزل است هنوز
۲
کجا ست برق نگاهی که خانمان سوزد
مرا با معامله با کشت و حاصل است هنوز
۳
یکی سفینهٔ این خام را به طوفان ده
ز ترس موج نگاهم بساحل است هنوز
۴
تپیدن و نرسیدن چه عالمی دارد
خوشا کسی که بدنبال محمل است هنوز
۵
کسی که از دو جهان خویش را برون نشناخت
فریب خوردهٔ این نقش باطل است هنوز
۶
نگاه شوق تسلی به جلوه ئی نشود
کجا برم خلشی را که در دل است هنوز
۷
حضور یار حکایت دراز تر گردید
چنانکه این همه نا گفته در دل است هنوز
تصاویر و صوت

نظرات