اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۳۹ - شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی

۱

شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی

تو به طلعت آفتابی سزد اینکه بی حجابی

۲

تو به درد من رسیدی به ضمیرم آرمیدی

ز نگاه من رمیدی به چنین گران رکابی

۳

تو عیار کم‌عیاران تو قرار بی‌قراران

تو دوای دل‌فگاران مگر اینکه دیریابی

۴

غم و عشق و لذت او اثر دو گونه دارد

گهی سوز و دردمندی گهی مستی و خرابی

۵

ز حکایت دل من تو بگو که خوب دانی

دل من کجا که او را به کنار من نیابی

۶

به جلال تو که در دل دگر آرزو ندارم

به جز این دعا که بخشی به کبوتران عقابی

تصاویر و صوت

نظرات