
اقبال لاهوری
بخش ۸ - از مشت غبار ما صد ناله برانگیزی
۱
از مشت غبار ما صد ناله برانگیزی
نزدیک تر از جانی با خوی کم آمیزی
۲
در موج صبا پنهان دزدیده بباغ آئی
در بوی گل آمیزی با غنچه در آویزی
۳
مغرب ز تو بیگانه مشرق همه افسانه
وقت است که در عالم نقش دگر انگیزی
۴
آنکس که بسر دارد سودای جهانگیری
تسکین جنونش کن با نشتر چنگیزی
۵
من بنده بی قیدم شاید که گریزم باز
این طره پیچان را در گردنم آویزی
۶
جز ناله نمی دانم گویند غزل خوانم
این چیست که چون شبنم بر سینهٔ من ریزی
نظرات