
اقبال لاهوری
بخش ۸۳ - خیال من به تماشای آسمان بود است
۱
خیال من به تماشای آسمان بود است
بدوش ماه به آغوش کهکشان بود است
۲
گمان مبر که همین خاکدان نشیمن ماست
که هر ستاره جهان است یا جهان بود است
۳
به چشم مور فرومایه آشکار آید
هزار نکته که از چشم ما نهان بود است
۴
زمین به پشت خود الوند و بیستون دارد
غبار ماست که بر دوش او گران بود است
۵
ز داغ لالهٔ خونین پیاله می بینم
که این گسسته نفس صاحب فغان بود است
نظرات
علی
کوشا