اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۹۶ - گنه‌کار غیورم مزد بی‌خدمت نمی‌گیرم

۱

گنه‌کار غیورم مزد بی‌خدمت نمی‌گیرم

از آن داغم که بر تقدیر او بستند تقصیرم

۲

ز فیض عشق و مستی برده‌ام اندیشه را آنجا

که از دنباله چشم مهر عالم‌تاب می‌گیرم

۳

من از صبح نخستین نقشبند موج و گردابم

چو بحر آسوده می‌گردد ز طوفان چاره برگیرم

۴

جهان را پیش ازین صد بار آتش زیر پا کردم

سکون و عافیت را پاک می‌سوزد بم و زیرم

۵

از آن پیش بتان رقصیدم و زنار بربستم

که شیخ شهر مرد باخدا گردد ز تکفیرم

۶

زمانی رم کنند از من زمانی با من آمیزند

درین صحرا نمی‌دانند صیادم که نخچیرم

۷

دل بی‌سوز کم گیرد نصیب از صحبت مردی

مس تابیده‌ای آور که گیرد در تو اکسیرم

تصاویر و صوت

نظرات