
اقبال لاهوری
بخش ۹۹ - علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
۱
علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
واماندهٔ راهی هست آوارهٔ راهی نیست
۲
آدم که ضمیر او نقش دو جهان ریزد
با لذت آهی هست بی لذت آهی نیست
۳
هر چند که عشق او آوارهٔ راهی کرد
داغی که جگر سوزد در سینهٔ ماهی نیست
۴
من چشم نه بردارم از روی نگارینش
آن مست تغافل را توفیق نگاهی نیست
۵
اقبال قبا پوشد در کار جهان کوشد
دریاب که درویشی با دلق و کلاهی نیست
نظرات