ایرانشان

ایرانشان

بخش ۱۷۶ - پیمان ستدن فرستاده ی طیهور از کوش

۱

ز دریا چو بر شد فرستاده مرد

همان گه ز پیش وی آهنگ کرد

۲

بیامد همه کوش را بازگفت

دل کوش مانند گل برشکفت

۳

مر او را نهانی بسی چیز داد

در نیکبختی بر او برگشاد

۴

چو روز آمد آن مرد رنجور را

فرستاده ی شاه طیهور را

۵

بیاورد و بر کرسی زر نشاند

بخوبی فراوان سخنها براند

۶

فرستاده از هول رخسار او

وزآن هیبت زشت و دیدار او

۷

نه کرد آفرین و نه بردش نماز

چو شوریده ای پیش او شد فراز

۸

فراوانْش بنواخت دارای چین

چو ایمن شد از شاه، کرد آفرین

۹

پس آن نامه در پیش تختش نهاد

چو نوشان سرِ نامه را برگشاد

۱۰

سراسر همه مردمی بود و مهر

دلش گشت شادان، برافروخت چهر

۱۱

مر او را گرامی همی داشتند

زمانیش بی بزم نگذاشتند

۱۲

سوم روز فرمود تا رفت پیش

سخن گفت با او ز اندازه بیش

۱۳

وزآن پس بدو گفت فرمان شاه

بجای آر و آن گاه بردار راه

۱۴

مگر شاه را، گفت، باشد گران

مرا گر دهد دست پیش سران

۱۵

بدان سان که سوگند طیهور خورد

خورَد شاه و از من نباشدش درد

۱۶

فرستاده را داد شه، دست راست

ببستش به سوگند از آن سان که خواست

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۴۱۸

نظرات