ایرانشان

ایرانشان

بخش ۱۷۹ - اندر پیروزی یافتن کوش بر جزیره ی بسیلا

۱

به بر چون برافگند گردون گره

به بر درکشیدند گردان زره

۲

سوی دسته ی تیغ بردند دست

سر هر ده از تن بریدند پست

۳

بسی خار و خاشاک برتوختند

بلند آتشی را برافروختند

۴

فروغ از سر کوه پرتاپ شد

همی روی دریا چو زر آب شد

۵

چو کوش آتش تیز دید اندر آب

براندند چون باد اسب از شتاب

۶

ز دریا برون رفت با آن سپاه

به سر برنهادند گردان کلاه

۷

همه خفته بودند گردانِ بند

که دشمن شبیخون بر ایشان فگند

۸

شب تیره ماننده ی جان دیو

ز دریا برآمد ز ناگه غریو

۹

بجستند آسیمه دربندیان

ببستند بر کینه جُستن میان

۱۰

به نزدیک دربند کس را یله

نکردند و بر کوه شد مشعله

۱۱

چو بازارگان جنگ و آن جوش دید

خروشیدن لشکر کوش دید

۱۲

فرستاد پنجاه تن را به زیر

همه رزم دیده جوان و دلیر

۱۳

نهان کرده رخسار زیر زره

به دامن برافگنده بند گره

۱۴

نهادند تیغ اندر آن مردمان

سرآمد به دربندیان در زمان

۱۵

گشادند در بند و برشد خروش

سپیده ز دربند بگذشت کوش

۱۶

سراپرده زد بر سر کوهسار

مرآن کوه را پست کرد و حصار

۱۷

هم اندر زمان کرد کشتی گسی

بدان تا سپاه آید از چین بسی

۱۸

طلایه برون کرد از راه شهر

ز گردان کرا از هنر بود بهر

۱۹

به پنجم سواری ز گردان شاه

تنی صد همی برد با خود به راه

۲۰

ز مردان گروهی و از چارپای

که بردارد آن کاروان را ز جای

۲۱

بدان چارپایان برد سوی شهر

از آن ره زیان یافت سالار، بهر

۲۲

ز ناگه طلایه بدو بازخَورد

به شمشیر از ایشان برآورد گرد

۲۳

سه مرد دلاور فزونتر نَجست

سوی شهر تازان سراسیمه مست

۲۴

ز طیهور بردند از آن آگهی

فرود آمد از غم ز تخت مهی

۲۵

به دستور گفت این که بر ما رسید

ز کردار و رای تو آمد پدید

۲۶

وگرنه کجا یافتی راه بند

ز بازارگان خاسته ست این گزند

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۴۲۵

نظرات