
ایرانشان
بخش ۱۸۱ - برگشتن طیهور به بسیلا
۱
وزآن روی طیهور با آن سپاه
برآن سان برابر نشسته سه ماه
۲
همه شهرها سخت کرد استوار
به کنده در افگندشان رودبار
۳
شد انبار خانه بسیلا چنان
که در شهر شد تنگ جای زنان
۴
کسی را که بی کار و درویش بود
وگر خوردش از کوشش خویش بود
۵
چو از دستگاهش نبود ایچ بهر
برون کرد بی مایگان را ز شهر
۶
چو شد ساخته شهر ازآن سان که خواست
سراسر همه کارها کرد راست
۷
نهانی شب از جای برداشت شاه
به شهر بسیلا شد او با سپاه
۸
بماندند خرگاه و خیمه به جای
همان یک سواره همان کدخدای
۹
به شهر اندر آورد پنجه هزار
دلاور سواران خنجر گزار
۱۰
سپاه دگر کرد ازآن جا گسی
سوی شهرهای دگر هرکسی
۱۱
بفرمود تا شهرها را نگاه
بدارند و هشیار باشد سپاه
تصاویر و صوت

نظرات