
ایرانشان
بخش ۱۹۰ - رفتن طیهور از جزیره ی بسیلا و گرفتن ماچین و چین
۱
به دریا سوی مرز ماچین شتافت
کرا از جزیره بدان مرز یافت
۲
ز هرگونه ای دادشان برگ و ساز
به سوی جزیره فرستاد باز
۳
سه سال اندر آن مرز ماچین و چین
بر و بار برداشت پاک از زمین
۴
ز تخم بهک هرکه را یافت نیز
همه مهتری داد و هرگونه چیز
۵
فرستاد چندان ز پرمایه گنج
که بود از گرانیش دریا به رنج
۶
جزیره شد آبادتر زآن که بود
به آب و به باغ و به کشت و درود
۷
بزرگان ماچین چو دیدند داد
به طیهور خرسند گشتند و شاد
۸
چنان دست کردند با او یکی
که با کوش از ایشان نماند اندکی
۹
نکردند فرمانِ او زآن سپس
سپاه آن که بر در بماندند و بس
۱۰
ز لشکر همی هر که را خواند پیش
ستمکاره خواندندش و زشت کیش
۱۱
به خمدان همی بود با او سپاه
که همواره بودند بر بارگاه
۱۲
ز دست سپاهش همی روز و شب
به دندان بخایید دست و دو لب
تصاویر و صوت

نظرات