ایرانشان

ایرانشان

بخش ۲۲۳ - ساختن شهر کوشان و قرار دادن پیکر کوش در آن

۱

خوش آمدش بنشست بر کوه ژرف

پس افگند از آن شهر سنگی شگرف

۲

بسی رنج بردند زآن چارماه

سرکنگره ش برکشید او به ماه

۳

رخامین یکی سنگ بر پای کرد

سر پیکر خویش را جای کرد

۴

کف دست او باز کرده ز هم

بر او بر نبشته یکی بیش و کم

۵

که این چهره ی کوش گردنکش است

که هنگام پیگار چون آتش است

۶

ستاننده ی تاج شاهان به گرز

گشاینده ی خاور از فرّ و برز

۷

برآن جا نوشت آنچه خود کرده بود

همان شهر کاو بر سر آورده بود

۸

بپرداخت از او مرد و زن سی هزار

کشاورز و بازاری و پیشه کار

۹

ز کشور بیاورد و در شهر کرد

به مایه ز هر چیزشان بهر کرد

۱۰

خورش داد و گاو و خر و گوسفند

به بازاری و مردم کشتمند

۱۱

نهادند کوشان بدان شهر نام

برآورده ی کوش جوینده کام

۱۲

که چینی همی خواندش فرونه

به انبوه شهری ز بار و بنه

۱۳

سر سال فرمودشان تا همه

شود پیش آن پیل مردم رمه

۱۴

پرستش کنان پیش آن پیکرش

ستایش نمایند بر افسرش

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۴۹۹

نظرات