
ایرانشان
بخش ۲۲۵ - فرستادن جاسوسان به دربار فریدون
۱
وز آن جا سوی شهر خمدان کشید
همی برتر از خویشتن کس ندید
۲
یکی شیر دل مرد را پیش خواند
ز کار فریدون فراوان بخواند
۳
به درگاه او رفت بایدت، گفت
یکی بر رسیدن ز راز نهفت
۴
سپاهش بدیدن که چند است و چون
هم از دیدنِ خود، هم از رهنمون
۵
ببین تا فریدون چه دارد به دل
چه کرده ست با آن سپاه خجل
۶
اگر سوی ما دارد آهنگ شاه
تو آهنگ ما کن نهانی به راه
۷
بدادش ز دیبا و دینار چند
فرستاده شد بر ستور نوند
تصاویر و صوت

نظرات