ایرانشان

ایرانشان

بخش ۲۴۶ - خوار کردن فرستاده ی قارن توسط سپاهیان چینی

۱

چو گفتار آن مرد شیرین سخُن

یکایک شنیدند سر تا به بن

۲

ز شهر و ز بازار و مردم که بود

سراسر هوای فریدون نمود

۳

سپاهی ز فرمان برون برد سر

همه پاسخش تیغ و تیر و تبر

۴

به لشکر چنین گفت شهری که شاه

گرفتار گشت و تهی ماند گاه

۵

ندارد یکی نام برده پسر

که تاج پدر برنهادی به سر

۶

ز بهر که پیگار و جنگ آوریم

جهان بر دل خویش تنگ آوریم

۷

همی لشکری را بدادند پند

نیامد همی پندشان سودمند

۸

چخیدن نیارست بازار و شهر

که یک بهر بودند و لشکر دو بهر

۹

فرستاده را خوار کرد آن سپاه

نکردند گفتار او را نگاه

۱۰

به سنگ و به دشنام بردند دست

جوان دلاور بجست و نخست

۱۱

سوی قارن آمد بگفت آنچه دید

از ایشان دل پهلوان بررمید

۱۲

سه ماه دگر کرد بر در درنگ

به شهر اندرون خوردنی گشت تنگ

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۵۳۳

نظرات