
ایرانشان
بخش ۲۵۱ - بازگشت قارن بنزد فریدون
۱
وز آن پس به سه ساله قارن رسید
بیامد فریدون کی را بدید
۲
زمین بوس کرد و ستایش نمود
فریدون بر او آفرین بر فزود
۳
فراوانش بستود و دادش امید
همین داشتم از تو، گفتا امید
۴
به کامم رسانیدی ای پهلوان
که بادی همه ساله روشنروان
۵
به خوردن نشست آن سَرِ سروران
چهل روز با رنجدیده سران
۶
سپاهش بدو داد با کشورش
بشد با سپه، شادمان لشکرش
۷
فریدون همی بود با ایمنی
ببست از جهان راه اهریمنی
۸
تن کوش بیدادگر بسته ماند
چهل سال جان و دلش خسته ماند
تصاویر و صوت

نظرات