ایرانشان

ایرانشان

بخش ۲۵۵ - گفتگوی قارن با کوش درباره ی بخشایش فریدون

۱

وزآن پس بدو گفت قارن که شاه

ببخشود و بگذشت از تو گناه

۲

نگر تا چه مایه نمودی گزند

بجای نیاگان شاه بلند

۳

چو پاداش، آمرزش آمد پدید

ز فرمان او سر نباید کشید

۴

از این پس چنین رو که فرمود شاه

تو آسان بمانی و خشنود شاه

۵

چو بندی کمر پیش و فرمان کنی

چنانچون بفرمایدت آن کنی

۶

تو را مایه ی شهریاری دهد

سرافرازی و کامگاری دهد

۷

چو خشنود باشد ز تو شهریار

کند پیش تو بندگی روزگار

۸

بدو گفت کوش: ای سرافراز مرد

چو شاه همایون مرا زنده کرد

۹

نه من شیر سگ خوردم و گوشت گرگ

که گردن بپیچم ز شاه بزرگ

۱۰

گر آن نیکویها ندانم نهان

سزاوار کشتن منم در جهان

۱۱

وزآن پس به خوردن کشیدند دست

شب و روز با رامش و می به دست

۱۲

سپهدار قارن در ایوان خویش

سرایی سزاوار مهمان خویش

۱۳

بیاراست مانند باغ ارم

همه راست کرد اندر او بیش و کم

۱۴

زنان شبستان او را همه

بدو بازبخشید شاه رمه

۱۵

نگهداشت قارن همه کار او

خور و خواب و پوشش سزاوار او

۱۶

بتان را ز پیشش بیاراستی

بدو دادی او را که او خواستی

۱۷

بدان سان همی داشت او را بناز

به بگماز و خوبان بربط نواز

۱۸

که یک روز ننشست بر دلش گرد

نه بر رویش آمد دم باد سرد

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۵۳۹

نظرات