ایرانشان

ایرانشان

بخش ۲۹۴ - رسیدن ایرانیان بنزد فریدون و آگاهی او از خیانت مردان خوره

۱

چو ایرانیان شاد و آراسته

به ایران رسیدند با خواسته

۲

از ایشان بپرسید شاه بزرگ

ز کردار و از کار کوش سترگ

۳

همه بازگفتندش آن سرگذشت

که گردنده گردان بر ایشان بگشت

۴

ز رزم سیاهان مازندران

همه یاد کردند و جنگاوران

۵

ز کوه کلنگان وز رنج اوی

ز شهر و ز دریا، وز جنگ اوی

۶

یکی گفت کای شاه با فرّ و داد

دبیرانت را بندها بر نهاد

۷

چنین گفت کاین نام برده سپاه

شما دور کردید از این بارگاه

۸

شهنشاه را بر من آزرده اید

یکایک به جایم بدی کرده اید

۹

بمانده ست مردان به نزدیک اوی

بدو شادمان جان تاریک اوی

۱۰

سپاه و کسانش بماندند نیز

توانگر شدند از همه گونه چیز

۱۱

دژم شد فریدون ز مردان و گفت

که نتوان نهان بد از کس نهفت

۱۲

نیای وی از پُشت خویش من است

مر او را بسی رنج پیش من است

۱۳

وگرنه بر آوردمی من دمار

ز پیوند مردان و خویش و تبار

۱۴

کنون از سرِ کار او بگذرید

ز دیوانها نامشان بسترید

۱۵

وزآن روی مردان پولادپوش

شد از ویژگان سرافراز کوش

۱۶

کلاهش به پروین برآمد ز خاک

سپه زیر فرمان او گشت پاک

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۵۹۴

نظرات