ایرانشان

ایرانشان

بخش ۳۰ - کشته شدن ماهنگ پادشاه چین در جنگ با مهراج

۱

چو نامه بدادند، بر خواند زود

فرستاد هر جا که لشکرش بود

۲

به درگاه خواند او سپاهی گران

گزین کرد پانصد هزاران سران

۳

فرستاد نزدیک مهراج شاه

چو مهراج دید آن گزیده سپاه

۴

بر آراست لشکر، سوی چین کشید

ز ماهنگ وز لشکرش کین کشید

۵

میان دو لشکر بسی بود رزم

تهی کرده گردان سر از خواب و بزم

۶

پس از کابل و زابل آمد سپاه

فراوان مدد پیش مهراج شاه

۷

چو با شاه چین شد زمانه درشت

مر او را به خون پسر باز کُشت

۸

چو کُشتی تو همچون خودی را نژند

چنان دان که کشتندت، ای مستمند

۹

همه گنج ماهنگ برداشت پاک

وز آن شهرِ خرّم برآورد خاک

۱۰

زن و بچه و گنج او هر چه بود

فرستاد نزدیک ضحّاک زود

۱۱

وز آن جا سوی شهر خود بازگشت

زمانه چنو خواست دمساز گشت

۱۲

جهان را چنین است آیین و کار

گهی دشمن است و گهی دوستدار

۱۳

گهی با تو و گاه با تو نبود

گهی نیکخو، گاه بدخواه بود

۱۴

چو شد نونک و فارک آگاه از این

برفتند و بگذاشتند آن زمین

۱۵

گریزان برفتند یک ماهه راه

به جُستن بدان بیشه آمد سپاه

۱۶

کسی را ندیدند و گشتند باز

جهان را دگرگونه تر بود ساز

۱۷

چو آگاهی آمد به ضحاک از این

که شد کشته دارای ماچین و چین

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۱۹۴

نظرات