ایرانشان

ایرانشان

بخش ۳۱ - فرستادن ضحاک، برادر خویش، کوش را به فرمانروایی چین برای کشتن جمشیدیان

۱

برادرش را، کوش،‌در پیش خواند

وز این داستان چند با او براند

۲

بدو گفت تا آن گهی کآفتاب

ببینی که برخیزد از روی آب

۳

کرایابی از تخم جمشیدیان

به دو نیم کن در زمانش میان

۴

بشد کوش و بگرفت ما چین و چین

به فرمان او شد سراسر زمین

۵

همی رفت تا چشمه ی آفتاب

سپاهی به رفتن گرفتن شتاب

۶

کس او را برابر نیامد به جنگ

چو برگشت، کرد او به خمدان درنگ

۷

بفرمود کآباد کردند شهر

چنان کز بهشت است گفتیش بهر

۸

ز جمشیدیان هر کرا یافت بوی

نهادی بدان جایگه کوش، روی

۹

به هر سو که کوش و سپاهش شتافت

ز جمشیدیان کودکی را نیافت

۱۰

کرا هست پاینده یزدان پاک

ز ضحّاک، وز کوش وی را چه باک

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۱۹۴

نظرات