
ایرانشان
بخش ۳۳۴ - یاوری خواستن تور و سلم از کوش
۱
به تور آگهی آمد و سلم از اوی
که دارد ز کینه برآن هر دو روی
۲
دل از بزمشان دور شد، سر ز خواب
به رفتن گرفتند هر دو شتاب
۳
به دریا که نامش دمندان نهم
رساند از آن دلفروزی به غم
۴
ز هرگونه گفتند و برخاستند
ز کوش آن زمان یاوری خواستند
۵
فرستادشان کوش چندان سپاه
که بر باد گفتی ببستند راه
۶
شمردند دستورشان هفت بار
ز پیر و جوان، لشکری صد هزار
۷
نبشته بیامد سرافراز کوش
که با لشکری گشنِ پولادپوش
۸
مرا چشم دارید کاینک دمان
رَسَم بی گمانی زمان تا زمان
۹
دل هر دو از شادمانی به جوش
برآمد ز کردار و گفتار کوش
تصاویر و صوت

نظرات