ایرانشان

ایرانشان

بخش ۳۴۳ - تصرف باختر به دست سیاهان مازنداران

۱

پس از بجّه و نوبه مردی درشت

پدید آمد و بختش آمد به مشت

۲

دلیری چو آشفته پیل دژم

همه کار او سرکشی و ستم

۳

جوانی پسندیده و رهنمای

به نیرو و نیرنگ و فرهنگ ورای

۴

مگر نام آن نامور سنجه بود

که دیو دلاورش در پنجه بود

۵

سپاهی دلاور پدیدار کرد

بدیشان تنی چند سالار کرد

۶

یکی پهلوان بود ارندو به نام

نیا نوح پیغمبر و باب حام

۷

تنی چون هیون داشت و چرمی سپید

ز نیروی او بوده بیم و امید

۸

به گفتار نوبی چنان راندند

که دیو سپیدش همی خواندند

۹

به نیروی او اندر آن مرز، مرد

ندیدند هنگام ننگ و نبرد

۱۰

چو شاخ درختان یکی بال اوی

چو پیل ژیان گردان و یال اوی

۱۱

دگر دیو دستان و دیو سپید

چو ارژنگ و اولاد و غندی و بید

۱۲

همه پهلوان و همه نامدار

برآشفت نوبی بدان روزگار

۱۳

سپاهی فراز آمد از کوه و دشت

که گردون از ایشان همی خیره گشت

۱۴

سپاهی دوباره هزاران هزار

فراز آمدند از درِ کارزار

۱۵

به بالا یکایک درخت بلند

همه نامدار و همه زورمند

۱۶

به پیش اندرون سنجه و باربید

چپ و راست، ارژنگ و دیو سپید

۱۷

ز نوبه به راه سوان آمدند

چو سیل سپاه روان آمدند

۱۸

گرفتند سر تا بسر باختر

بپرداختند آن همه بوم و بر

۱۹

همه مرزداران کشیدند رخت

به جایی که بود استواریش سخت

۲۰

سیاهان همه مرز بگذاشتند

همه هرچه دیدند برداشتند

۲۱

به تاراج و خون دست کرده دراز

چنین تا به رقه رسیدند باز

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۶۵۶

نظرات