
ایرانشان
بخش ۳۶۴ - ساختن گنبد و بتی بر چهر خویش
۱
وزآن جایگه کوش ره برنوشت
یکی گِرد آن پادشاهی بگشت
۲
به شهر ظرش چون به دریا رسید
پس آباد و خرّم یکی شهر دید
۳
در او گنبدی ساخت هشتاد گز
همه سنگ خاره نه چوب و نه گز
۴
بُتی ساخت بلّور بر چهر خویش
نهاد اندر آن گنبد از مهر خویش
۵
ز بلّور، قندیل کردش یکی
به نیرنگ روغنش داد اندکی
۶
چو از سقف گنبد درآویختند
بدو روغن زیت برریختند
۷
یکی آتش اندر زمین برفروخت
بکردار شمع فروزان بسوخت
۸
چو رفتی به برج حمل آفتاب
برافروختی ناگهان گاه خواب
۹
چنین تا جهان پر ز گلشن شدی
ز خورشید خرچنگ روشن شدی
۱۰
سکندر بدان بت رسید و شکست
نکرد، این شگفتی، به قندیل دست
۱۱
بجای است قندیل و گنبد هنوز
زیانش ندارد خزان و تموز
تصاویر و صوت

نظرات