
ایرانشان
بخش ۳۶۹ - دادگری کوش
۱
وزآن پس جهاندیده کوش سترگ
رها کرد راه بد و خوی گرگ
۲
چو برگِرد آن پادشاهی بگَشت
به فرمان او شد همه کوه و دشت
۳
ز هر کشوری ساو و باژ آمدش
که هر ماه گنجی فراز آمدش
۴
ز مغرب سوی قرطبه بازگشت
به آرام بنشست و دمساز گشت
۵
به چیز کسان در نیاویختی
نه با کودک و با زن آمیختی
۶
اگر داد جُستی کسی زانجمن
همه داد دادی میان دو تن
۷
همه ساله دور از بد بدگمان
شده زیر دستان او شادمان
تصاویر و صوت

نظرات
علیرضا کیوان
نردشیر
محسن خانزادی