ایرانشان

ایرانشان

بخش ۵۳ - رای زدن آتبین با کوش

۱

شب تیره گیتی چو یکسان نمود

برفت آتبین با سپاهش چو دود

۲

به لشکرگه آمد به نزدیک کوه

بخواند آن زمان کوش را از گروه

۳

چو بنشست با او در آمد به راز

که هست این سپاهی گران رزمساز

۴

نگویی مرا تا چه چاره کنم؟

بدین کین بلا را کرانه کنم؟

۵

بدین ساز و مردان و اسبان جنگ

بترسم که نامم شود زیر ننگ

۶

بدو کوش گفت ای سرافراز شاه

میندیش از این بیکرانه سپاه

۷

که ما پشت را سوی کوه آوریم

همه لشکرش را ستوه آوریم

۸

اگر هرچه در روی گیتی سپاه

بیاید، نیابد بدین کوه راه

۹

مگر کآسمانی بود کار ما

بخوابد سربخت بیدار ما

۱۰

چو فرمان پدید آمد از آسمان

به کوه و به ماهون سرآید زمان

۱۱

همانا که بر ما شمرده ست دَم

نباشد به یک دم زدن بیش و کم

۱۲

دل آتبین گشت خرسند و خوش

ز گفتار آن شیردل پیرفش

۱۳

فراوانش بستود و کردش گُسی

سوی خیمه ی خویش شد هر کسی

۱۴

از اندرز جمشید شاه آتبین

پر اندیشه بودی همه سال از این

۱۵

کجا گفت فرزند خود را به راز

ز دشمن به پرهیز باشید باز

۱۶

چنان بود باید شما را نهان

که گویند کس نیست اندر جهان

۱۷

چو آرد به روی شما روی بخت

نبیره ی مرا بر نشاند به تخت

۱۸

ز ضحاکیان کس نماند بجای

شما را دهد پادشاهی خدای

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۲۲۰

نظرات