
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۶۱ - خطاب بجمال الدین که یکی از دوستان اوست
۱
بزرگ منعم و مخدوم من جمال الدین
سپهر رفعت و کان سخا و کوه وقار
۲
بخاکپای تو کان تاج فرق کیوانست
که شوق خدمتت از من ببرد صبرو قرار
۳
تو آفتابی و تا طلعتت طلوع کند
بوم چوذره نهان زیر پرده شب تار
۴
بروز و شب بدعای تو دوستداررانت
هزاردست براورده اند همچو چنار
۵
میان به خدمت تو بستهاند چون پیکان
دهان به مدح تو بگشادهاند چون سوفار
۶
نهاده گوش صدف سان که کی رسد تأیید
گشاده چشم چو نرگس که کی بود دیدار
۷
چو جان خصم تو هر روز تا بشب رنجور
چو چشم بخت تو هر شام تا سحر بیدار
تصاویر و صوت

نظرات