
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۶۳ - خطاب بفخر الدین
۱
دعا و خدمت مخدوم خویش فخرالدین
همی رسانم اگر آمد او زدریا بار
۲
ربیع آمد لیکن ربیع ما نامد
توئی ربیع ربیع جهان خزان انگار
۳
بجان تو که اگر شرح اشتیاق دهم
زصد یکی نشود گفته درد وصد طومار
۴
توئی ربیع دل ما ولی چو گل بدعهد
که بی ثبات بود عهد تو بوقت بهار
۵
خیال تست شب و روز پیش دیده من
چنانکه گوئی گشتست در دو دیده نگار
۶
چو مدتی است که از تو نیافتم تشریف
همی ندانم تا چیست موجب آزار
۷
بدیع باشد این از رفیع رای ربیع
که بی سبب زچو من دوستی شود بیزار
۸
مکن اگر چه حریفان تو خودبسی داری
زدوستان کهن نیز گه گهی یاد آر
نظرات