
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۰۶
۱
خنک آنکه معشوقه چون تو دارد
که هرگز بیک بوسه یادش نیارد
۲
وفا از دل تو کسی جوید ایجان
که خواهد که بر آب نقشی نگارد
۳
مده وعده فردا که هجرت سرآن
ندارد که ما را بفردا گذارد
۴
بزلفت سپردم دل و نیست برجای
کسی دل بهندوی کافر سپارد؟
۵
میان من و تو دلی گشت ضایع
بیا تا ببینیم کاین دل که دارد
۶
تو داری تو داری و داند همه کس
ولیکن بگفتن که یارد که یارد
۷
مرا خود نمی باید این دل که ترسم
که درد سر دیگرم بر سر آرد
نظرات