
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۲۳
۱
بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
۲
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
۳
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
چند سوزم بغم عشقت و تاکی سازم
۴
زلف را گو بمدارا دل من بازفرست
ورنه این شرم در اندازم و اندریازم
۵
مهرتنگ شکرت را بدو لب بردارم
بند زلفت چو دل و جان پس پشت اندازم
۶
از رخت گل چنم و شعبده ها دانم کرد
وز لبت می خورم و عربده ها آغازم
۷
ترکتازی کنم و بوسه پیاپی زنمت
تا که گوید که مزن وز تو که دارد بازم
۸
برزنم دست بابرویت و همچون زلفت
پای بر ماه نهم تا که سر اندربازم
۹
نشود مس وجودم بحقیقت اکسیر
تا نه در بوته هجر تو همی بگدازم
نظرات