
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۲۵
۱
دست در دامن فلان زدهایم
پشت پا بر همه جهان زدهایم
۲
آبرو زان به باد بر دادیم
کآتش اندر میان جان زدهایم
۳
نیست از ناله هیچ فایده
زین سبب قفل بر دهان زدهایم
۴
در چنین رنج گویدم تن زن
نتوان زد ولیک هان زدهایم
۵
مکن ای دوست قصد جان چندین
که به صدگونه سوزیان زدهایم
۶
رخ ز من درمکش که با رخ تو
طعنه بر ماه آسمان زدهایم
۷
آه ازآن لافهای بیمعنی
کز تو در پیش این و آن زدهایم
نظرات