
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۳
۱
عشق تو همچون قضا فرمانرواست
وصل تو همچون قدر مشکل گشاست
۲
لعل میگونت بسرخی میزند
سرخیش زانست کاندر خون ماست
۳
عشق تو زرد کرد رنگ روی من
این نه عشقست ای پسر این کیمیاست
۴
گفتی از تو جان و ازمن یک نظر
اینچنین اسراف کردن هم خطاست
۵
محنت من دایم از دل خاستست
خشم تو باری ندانم کز چه خاست
۶
گفتی ای بدعهد برگشتی ز ما
هم مرا بدعهد خوان فرمان تراست
۷
رخ مگردان چون مرا بینی زدور
بی سبب اعراض نوعی از جفاست
۸
چند گوئی صبر باید کرد چند؟
من ندانم صبر زندانت کجاست
تصاویر و صوت

نظرات