
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۳۰
۱
هر جور که من ز یار می بینم
از نامه روزگار می بینم
۲
عیشی نه بکام دل همیرانم
رنجی نه باختیار می بینم
۳
خون ریزی وعده های او دیدم
جان دادن انتظار می بینم
۴
از بخت بدست این نه از عشقست
من عاشق صدهزار می بینم
۵
جان از غم عشق او نخواهم برد
میدانم و روی کار می بینم
۶
من آخر این حدیث میخوانم
من حاصل این شمار می بینم
۷
نامردی صبر خویش میدانم
بی رحمی آن نگار می بینم
نظرات