
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۴۰
۱
ای زگرد ماه مشگ آویخته
وی بگرد لاله عنبر پیخته
۲
هرکجا عکس جمالت برفتاد
صورت صد یوسفست انگیخته
۳
ای بسا دلهای جان افشان که هست
بردو زلفت سرنگون آویخته
۴
رخت عشقت هر کجا آمد فرود
عافیت زان ناحیت بگریخته
۵
زلف تو بر پیخت دست روزگار
دست او کس جز قدر ناپیخته
۶
چون توان از عاشقی بگریختن
عشق با اجزای جان آمیخته
۷
چند ازین عاشق کشی رحمی بکن
ای هزاران خون ناحق ریخته
نظرات