
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۴۵
۱
بامدادان بگاه خواب زده
آمد آن دلبر شراب زده
۲
لب شیرین بخنده بگشاده
سر زلفین را بتاب زده
۳
سنبل زلف حلقه حلقه شده
نرگس نیم مست خواب زده
۴
چون مرادید زاشک دیده چنان
خیمه اندر میان آب زده
۵
گفتم ای در وفا نموده درنگ
وی بخون رهی شتاب زده
۶
چند باشیم در فراق رخت
بر رخ از دیده خون ناب زده
۷
چند تابی تن ضعیف شده
چند سوزی دل غذاب زده
۸
برخی ساعتی که بنشستیم
من خجل گشته او عتاب زده
نظرات