
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۴۷
۱
اگر رخت از جهان بیرون نهی به
ازین تر دامنان گر وا رهی به
۲
تماشا گاه جانت بس فراخست
اگر زین تنگنا بیرون جهی به
۳
گل امید ازینان نشکفد هیچ
اگر خار دل خود کم نهی به
۴
چوقوت شمع هم از شمع باشد
حقیقت عمر او را کوتهی به
۵
بگرد بید بی بر چند گردی
غرض سایه است هم سروسهی به
۶
زدونان سوی صاحبدولتی پوی
که تیزخواجه از ریش رهی به
۷
تملق کن چو دشمن گشت غالب
چو درمانی ز شیری روبهی به
۸
بهی کن گر کسی بد کرد با تو
که داند هر کسی کز بد بهی به
۹
نباید عیبم ار چیزی ندارم
که دست سرو آزاده تهی به
۱۰
زعلم و حکمتت کاری نیاید
برو هم ابلهی کن کابلهی به
تصاویر و صوت

نظرات