
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۵۱
۱
تو چه ترکی تو چه ترکی که به رخ فرّ همایی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
۲
من بیچاره مسکین که به هجر تو اسیرم
تو خودم باز نپرسی که تو چونی و کجائی
۳
چه شکایت کنم از تو که تو خود نیک شناسی
چه حکایت کنم از دل که تو خود در دل مائی
۴
کج دهی وعده و باور کنم آن را همه از تو
من چنین ساده چرایم تو چنین شوخ چرائی
۵
نه ز دست تو خلاصم نه به جان از تو امانم
تو چه دردسری آخر چه عذابی چه بلائی
۶
بکنی رای وصالم نه که تو بیش ازانی
تو به جان بوسه فروشی نه که تو بیش بهائی
۷
گر به عمری برم آیی به عتابی بخوری دل
همه رنج دل هر دوست بخواهی و نیائی
تصاویر و صوت

نظرات