
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۵۴
۱
حسنی چو دعا به سر فرازی
زلفی چو قضا به دست یازی
۲
طبع رخ اوست دل ربودن
رسم لب اوست دلنوازی
۳
زنگی دو زلف کافر او
دل میببرد به ترکتازی
۴
وان ناوک چشم نیممستش
جان میبخلد به تیر غازی
۵
ای زلف و رخت چو صبح و چون مشک
در پرده دریدن و غمازی
۶
خورشید ننازد از خجالت
شاید تو به حسن خود بنازی
۷
عشق تو به جان همیکند قصد
جانبازی باشد این نه بازی
۸
چون با تو حدیث بوسه گویم
خود را عجمی همی چه سازی
۹
دل باز ده ار نه بوسه بفرست
نه ترکیست این سخن نه تازی
تصاویر و صوت

نظرات