
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۶۰
۱
خیزکاندر دلبری بر عهد و پیمان نیستی
وه که اندر دوستی یکروی و یکسان نیستی
۲
از لبت کس بوسهای نستد کزوجان نستدی
با چنین دندان مرا باری بدندان نیستی
۳
هر نفس جنگی بر آری هر زمانصلحی کنی
کافرا تا چند ازین، آخر مسلمان نیستی؟
۴
گفتی آنگه دست گیرم کت در آید دل ز پای
شد ز دست این کار و تو هم بر سر آن نیستی
نظرات