
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۶۳
۱
دلبر اینک رفت ایدل خون گری
در غمش زابر بهار افزون گری
۲
گرد سر یکچند چون گردون بگرد
وزغمش یکچند چون جیحون گری
۳
گه گه اندر وصل او خنده زدی
خوش خوش اندر هجر او اکنون گری
۴
در فراقش گر نمیدانی گریست
بشنو از من تا بگویم چون گری
۵
در فراق یار و در هجران او
آب خود هر کس بگرید، خون گری
نظرات