
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۶۷
۱
مرحبا شادا زهی ای مه درآی
از کجا پرسیم بسم الله در آی
۲
چشم بد از روی خوبت دور باد
سخت زیبا گشته خه خه درآی
۳
روزها شد تا ندیدستم رخت
ساعتی بنشین بپا از ره درآی
۴
این چه بدعهدیست آخر ای نگار
شرم از ما میکن و یک ره درآی
۵
از سر دل دوستی گستاخ وار
بی تکلف ار در خرگه درآی
۶
چند نوبت وعده ام دادی بهیچ
مردمی کن یکشب از ناگه درآی
۷
ور تو می نتوانی آمد هر شبی
من بسازم هرمهی ایمه درآی
نظرات