
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۱۸
۱
وصل تو چو عمر جاودانه است
خوی تو چو گردش زمانه است
۲
در راه قضا رخ تو دامست
در دام قدر لب تو دانه است
۳
در هر نفسم هزار آهست
در هر سخن تو صد بهانه است
۴
دل میکند این من از که نالم
کم دشمن از اندرون خانه است
۵
از بهر دلست این همه غم
دل خود ز میانه بر کرانه است
۶
گفتی بزبان که من ترایم
وز دل بزبان بسی میانه است
۷
من جان نبرم ز دست عشقت
اینست سخن دگر فسانه است
تصاویر و صوت

نظرات